خودتو دوست داشته باش

فراز و نشیب های زندگی یک زن ، همه چیز اینجا واقعیه 😉 من یک مادر ، یک طراح گرافیک و یک مربی رقص هستم

خودتو دوست داشته باش

فراز و نشیب های زندگی یک زن ، همه چیز اینجا واقعیه 😉 من یک مادر ، یک طراح گرافیک و یک مربی رقص هستم

خودتو دوست داشته باش
آخرین نظرات
  • ۴ شهریور ۰۲، ۱۲:۵۱ - 💕 دختر خوب 💕
    دمت گرم

چطور من شدم ؟ صفحه سی و سوم

شنبه, ۱۴ مرداد ۱۴۰۲، ۱۲:۵۴ ب.ظ

" صفحه سی و سوم "

 

بابام جوری با قدرت حرف زد که کم مونده بود ازش تشکر کنه بخاطر رفتار زشت و خیانت علنی که انجام داده بود ...

بابا بدون اینکه دوباره برگرده توی خونه بیرون رفت و چند دقیقه بعد هم قدرت رفت . زن صاحب خونه اومد توی خونه و منی که در حال گریه بودم رو دلداری داد و تقریبا اون هم حرفهای بابا رو تکرار کرد .

در واقع همه جوری رفتار کردن که انگار مقصر صد در صد منم و اشتباه از من بوده .

.

.

.

.

بعد از اون روز همه چیز بدتر و بدتر شد ... قدرت فهمیده بود که من بی کس و کارم و هیچ جایی برای رفتن ندارم ، پس هر کاری که دوست داشت انجام میداد .

نمیدونم با چند تا زن شوهردار و دختر ارتباط داشت ، راستش حسابش از دستم در رفته ... حتی یکبار کلانتری هم گرفته بودشون که توی ماشین داشتن ... میکردن .

 

دوباره دنیا برام جای کوچیکی شده بود ، نمیخواستم دیگه ادامه بدم .... راستش نمیتونستم ادامه بدم .... دلیلی برای ادامه زندگیم نداشتم ...

پس...

 

 

برای دومین بار دست به خودکشی زدم ...

پارسا خوابیده بود و قدرت سرکار بود مثلا ....

رفتم توی حموم و تیغ رو برداشتم ، خیلی ترسیده بودم و اشک هام بی وقفه میومد و دستام جوری میلرزید که انگار چند نفر گرفتن و تکونم میدن ...

چشمام رو بستم و به همه ی اتفاقا فکر کردم ...

 

از مجبور به ازدواج شدن تا تجاوز های همیشگی به جسم و روحم ....

از هر بار شکسته شدن قلبم تا خیانت های همیشگی و شکسته شدن غرورم ....  

از تحمل تمام دردهای زندگیم به تنهایی تا خالی بودن پشتم و حمایتی که هیچوقت ازم نشد ...

 

چشمام رو باز کردم ... دیگه دستام نمیلرزید ... اشکهام نمیومد ... دیگه از هیچ چیز نمیترسیدم ....

 

تیغ رو گذاشتم روی مچ دستم ، دقیقا همون جایی که رگ ها تعدادشون بیشتره و کاملا قابل دیده ...

1

2

لباسم خیس شد و وجودمو گرم کرد ... نگاه کردم و دیدم داره از سینم شیر بیرون میزنه ...

 

یهو به خودم اومدم ....

چطور انقدر خودخواه شده بودم که پسرم رو فراموش کرده بودم ؟

کی قراره از پارسا مراقبت کنه ؟

بابای بی مسئولیتش که حتی به بچه اش هم اهمیتی نمیده ؟ یا خانواده ای که برای ما هیچ ارزشی قائل نبودن و نیستن ؟

 

دوباره ترسیدم ... از فکر کاری که داشتم میکردم از خودم متنفر شدم و زود تیغ رو گذاشتم سرجاش و رفتم کنار پسرم ... بیدار شده بود و به اطراف نگاه میکرد ، تازه یکسالش شده بود و هنوز حرف نمیزد . چشمش به من افتاد و صدای نامفهمومی درآورد و دوباره واضح تر چیزی که گفته بود رو تکرار کرد ..

 

- ما ما

 

از شدت ذوق نزدیک بود ایست قلبی کنم .... بغلش کردم و گفتم : جان مامان ، عشق مامان ...

 

گرسنه اش بود و بهش شیر دادم ... بعد از اون هم لباس تنش کردم و راهی حرم امام رضا شدیم ...

 

از حرم که برگشتم ، حالم اصلا خوب نبود ... فکر کردم شاید گرما زده شدم و حالت تهوعی که دارم به این دلیله ، ولی چند روز بعد فهمیدم که دوباره همه چیز بدتر از قبل قراربود باشه و یه امتحان بی نهایت سخت تر برای سنجش صبر من ....

نظرات  (۸)

۱۴ مرداد ۰۲ ، ۱۳:۳۱ پروین صفری

پس دوباره هم یه دلیل برای خودکشی نکردن پیدا کردی دلیل اول نیمه ی گمشده ات و دلیل دوم پاره ی تنت

پاسخ:
🥰👍🏼دقیقا 
مرسی که با دقت میخونی
۱۴ مرداد ۰۲ ، ۱۳:۳۱ پروین صفری

فقط تو رو خدا نگو که دوباره باردار شدی ؟!!!!!!!!

 

پاسخ:
😅 بزار بگم

یه کمی یاد خودم می افتم داستان زندگیتو که می خونم البته تفاوت هایی هست

پاسخ:
آرزو میکنم فقط قسمت های خوب زندگیم نصیبت بشه دختر قشنگم
۱۴ مرداد ۰۲ ، ۱۶:۵۶ زری シ‌‌‌

من بار اول تو فکر جن محافظ بودم 🗿

پاسخ:
🤣🤣🤣 آره اونم میتونه باشه

وای اشکم در اومد

پاسخ:
🎈🎈

وای اشکم در اومد

پاسخ:
😞😘ببخشید

وای الهی بگردمممم

قربون ماما گفتنش 🥺😍😭😭😭

 

بمیرم برای دلت الهی :((((((

 

چه مادر خوشگلی 😍🍭💕 جونززززز

 

 

 

آقا من آخر نفهمیدم اون آدم اولیه که از خودکشی نجاتتون داد کی بود؟

پاسخ:
🤣😘 از دست تو
۱۵ مرداد ۰۲ ، ۱۲:۳۴ یاسمن گلی :)

چقدر سختی کشیدی 🥲

پاسخ:
🎈😘

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی