خودتو دوست داشته باش

فراز و نشیب های زندگی یک زن ، همه چیز اینجا واقعیه 😉 من یک مادر ، یک طراح گرافیک و یک مربی رقص هستم

خودتو دوست داشته باش

فراز و نشیب های زندگی یک زن ، همه چیز اینجا واقعیه 😉 من یک مادر ، یک طراح گرافیک و یک مربی رقص هستم

خودتو دوست داشته باش
آخرین نظرات
  • ۴ شهریور ۰۲، ۱۲:۵۱ - 💕 دختر خوب 💕
    دمت گرم

چطور من شدم ؟ صفحه چهل و دو

چهارشنبه, ۲۵ مرداد ۱۴۰۲، ۰۹:۳۷ ق.ظ

" صفحه چهل و دو "

 

صبح زود بدون اینکه پارسا رو بیدار کنم رفتم دادگاه و منتظر آقای وکیل شدم .

یک ساعت گذشت و خبری نشد . شارژ نداشتم زنگ بزنم و بهش اس ام اس دادم .... جواب نداد .!!!!!!!

 

حدس زدم شاید خواب مونده .... دو ساعت دیگه هم گذشت و خبری نشد .... رفتم شارژ خریدم و زنگ زدم ...!!!!! جواب نداد ...

.

.

دست از پا درازتر برگشتم خونه ، هنوز همه خواب بودن و من هم رفتم توی آشپزخونه و دفترخاطراتم رو کامل کردم . 

 

بعد از ظهر شده بود و گوشیم زنگ خورد ... آقای وکیل مصطفی زاده

جلو قدرت نمیخواستم باهاش حرف بزنم پس رد تماس کردم و پیام دادم بهش ....

 

در جواب من پیام داد که :

- امروز کار داشتم و سرم شلوغ بود ، البته اگر میرفتیم دادگاه هم بدرد نمیخورد چون اول باید دادخواست بنویسیم ...

من جواب دادم - خوب چرا دیروز که اومدم دفتر دادخواست رو ننوشتید ؟!

- الان پاشو بیا دفتر تا با هم دادخواست رو بنویسیم و فردا خودم ببرم دادگاه و تو هم لازم نباشه بیای . پسرت رو هم با خودت نیار ..!!!!!

 

( 😊 خدا رو شکر ، من هر چی که بودم ... احمق نبودم ....!!!!!!! )

 

خیلی زود فهمیدم قضیه از چه قراره و مرتیکه ی الاغ میخواد ازم سوء استفاده کنه پس در جواب حرفش فقط یک جمله کافی بود :

من - حرومزاده ی بی ناموس 

- ( چند دقیقه بعد ) فکر بد نکن ، من میخوام کمکت کنم ، درکت میکنم چون خودمم با زنم مشکل دارم و دو ساله که با هم سکس نداشتیم ... من بتو کمک میکنم و تو هم به من کمک کن.!!!!!!!! حساب بی حساب

 

لزومی ندیدم جوابشو بدم و فقط بلاکش کردم ... اما توی دلم یه قطار فحش دادم بهش ....

عصبانی بودم که یک روزم رو بخاطر این مردک هدر داده بودم ولی بیشتر عزم خودمو جزم کردم و دوباره صبح رفتم دادگاه . ( در واقع یه روز پشت هم دادگاه بودم )

 

چند تا تراکت پخش کن داشتن به همه تراکت میدادن و من هم از همشون تراکت ها رو گرفتم و روی نیمکت نشستم و شروع کردم به زنگ زدن ... قیمت های کزایی میدادن و هی نا امیدتر میشدم .... دیگه تماس آخری گریه ام گرفته بود و قطع کردم ....

 

یه زن دیگه هم سن و سال خودم ( اون موقع 25 ساله بودم ) با چشم گریون نشست کنارم و سرش رو با دست گرفت .

 

چند دقیقه که گذشت ، درد خودم یادم رفت و شونه هاش رو ماساژ دادم ... یه نگاه بهم انداخت و مثل بچه ای که مادرش رو میبینه ، بغلم کرد و زار زار گریه میکرد . از گریه اش منم گریه ام گرفته بود ....

 

یک همدرد پیدا کرده بودم ........ 

 

با هم کلی حرف زدیم و به یک نتیجه رسیدیم ... زنگ زدیم به یک دفتر وکالت و گفتیم اگر دونفری بیایم چقدر میشه هزینه وکالتمون .... ( اون هم حق طلاق داشت )

 

رفتیم دفتر وکیل ( خانوم خدابنده ) و با کلی ننه من غریبم بازی ( درست نوشته ام ؟) قرار شد نفری 500 هزارتومن بدیم . 

دختره که اسمش یادم نیست ، رفت و من دوباره با وکیل صحبت کردم ... بهش گفتم من حتی پول ندارم دفعه ی بعد با اتوبوس بیام اینجا ... برای من 500 تومنم زیاده .... ولی میتونم در عوض براتون کار کنم ...

 

اینجا رو تمیزکنم و حالا هر کاری که خودشون بهم بگن ....

 

وکیله کمی فکر کرد و یه پیشنهاد عالی بهم داد ...........

 

قرار شد صبح ساعت 9 تا 2 بعدازظهر برم و تراکتش رو پخش کنم و اینطوری حق الوکاله اش رو کم کم بهش بدم ....

 

............گفتم که خدا با من بود و راه برام هموار میشد .............

موافقین ۳ مخالفین ۰ ۰۲/۰۵/۲۵
ستاره برزنونی

نظرات  (۳)

فکر کنم داره همه چی به خوبی پیش میره دیگه :)

پاسخ:
خدا رو شکر بله 😁

افراد بی‌ارزشی که باید نقش کمک و پناه رو برای بقیه داشتت باشن، اما خودشون آسیبن (همین آقای وکیل)، مایه تاسفه که کم هم نیستن.

بازم خوبه وکیل بعدی به‌طریقی کنار اومده. :)

پاسخ:
بله خانم خدابنده ، یک وکیل درجه یک هستن که اگر بدونن حق با توء تا جایی که در توان داشته باشن کمک میکنن .


البته یادمون نره که همه ی اینها واسطه های الهی بودن که قرار بود راه رو بمن نشون بدن . 

دقیقا، تا خدا نخواد چیزی درست نمی‌شه

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی