خودتو دوست داشته باش

فراز و نشیب های زندگی یک زن ، همه چیز اینجا واقعیه 😉 من یک مادر ، یک طراح گرافیک و یک مربی رقص هستم

خودتو دوست داشته باش

فراز و نشیب های زندگی یک زن ، همه چیز اینجا واقعیه 😉 من یک مادر ، یک طراح گرافیک و یک مربی رقص هستم

خودتو دوست داشته باش
آخرین نظرات
  • ۴ شهریور ۰۲، ۱۲:۵۱ - 💕 دختر خوب 💕
    دمت گرم

چطور من شدم ؟ صفحه چهل و یک

سه شنبه, ۲۴ مرداد ۱۴۰۲، ۱۱:۵۳ ق.ظ

" صفحه چهل و یک "

 

منو حیرت زده روی پشت بام رها کرد و رفت .

 

اون پشت بام ، رفیق دیرینه ی من بود و تقریبا هر شب دو سه ساعت اونجا مینشستم و گریه میکردم ...

هر شب هم فقط و فقط یک چیز از خدا میخواستم ... اون هم این بود که یک نفر بیاد و منو پسرم رو از اون شرایط نجات بده .

 

ولی الان ، با اینکه کتک خورده بودم ، قلبم شکسته شده بود و غرورم له شده بود ...!!! بدون اینکه حتی یک قطره اشک بریزم ، یه چیز دیگه از خدا خواستم .....

.

.

.

چشم دوختم به آسمون و گفتم :" خدایا ، خودت بهم توان بده "

 

بله ...!!!

 

بلاخره فهمیدم که هیچکس از توی رویاهام قرار نیست بیاد و بمن کمک کنه ...!!!!!!!!

بلاخره فهمیدم ، به جهنم که کسی پشتم نیست و جایی برای رفتن ندارم .... من ترسو نیستم ، من میتونم همه چیز رو درست کنم ...

 

خدا رو که دارم ............ پسرمو که دارم ............. خودمو که دارم .............

 

اومدم توی اتاق ، قدرت داشت یه برنامه کمدی نگاه میکرد . بی توجه بهش ، رفتم کنار پسرم دراز کشیدم .

تا صبح نخوابیدم و فقط منتظر بودم زودتر ساعت 8 بشه . قدرت ساعتهای 5 و 6 خوابید و من رفتم توی آشپزخونه ناهار رو درست کردم .

 

ساعت 8 و 9 بود که پارسا رو بیدار کردم و رفتیم بیرون . دقیقا میدونستم دارم کجا میرم .... دقیقا میدونستم باید چیکار کنم ....

 

میدونی چیه ؟! شاید مسخره به نظر بیاد ولی انگار از دیشب ، کارهایی که باید انجام بدم مثل یه لوکشین ، توی مغزم حک شده بود . ( دیدی توی نقشه وقتی مقصدت رو وارد میکنی ، از کوچه پس کوچه راه رو نشون میده تا به مقصد برسی ؟ )

 

نقطه مقصد مشخص بود و حالا راه رو میدونستم . زن ترسویی که منتظر کمک از غیب بود رو همون دیشب روی همون پشت بوم خاکش کردم ....!!!!

 

مستقیم سوار اتوبوس شدیم و رفتم روبروی دادگاه خانواده ی نبردجنوبی پیاده شدم . یهو یادم افتاده بود که اداره پستی که همیشه میومدم دقیقا پشت این دادگاه خانواده است . ( گفتم که یهو مسیر روشن شد )

 

با پرس و جو ، جایی که باید برم رو پیدا کردم . یک وکیل مشاور که باید باهاش حرف میزدم تا بهم مشاوره بده ...

برگه ی حق طلاقم رو برده بودم و با مشاوری که اسمش یادم نیست حرف زدم . گفت حتی با وجود این برگه هم باید وکیل داشته باشم تا بجای شوهرم بیاد دادگاه و امضا بده .

حضانت بچه رو هم میدن به قدرت .... بهش گفتم شوهرم معتاده و چندین بار نزدیک بوده خودش و ما رو بکشه ...... ولی گفت متاسفانه در هر صورت بچه رو میدن به پدرش !!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!

 

محمدپارسا رو میدن به باباش ؟؟؟؟؟؟!!!!!!!! فقط چند ثانیه قلبم گفت طلاق رو ولش کن ، بدون پارسا میتونی زندگی کنی ؟ 

 

ولی مغزم قوی تر از قلبم بود ......... من باهوش تر از این حرف ها بودم .. پارسا رو ازش میگرفتم ....

 

تا الان اگر سر به زیر بودم و حرفی نمیزدم بخاطر این بود که امیدوار بودم زندگی مشترکم نجات پیدا کنه ولی الان با تمام توانم برای رهایی تلاش میکنم .

 

خیلی طول کشیده بود و از ظهر گذشته بود ، پس باید برمیگشتم خونه ... سوار تاکسی شدیم و نزدیک مقصد ، راننده تاکسی کارت خودش رو بهم داد و گفت وکیله و چون نزدیک دادگاه سوار شدم حدس زده به وکیل نیاز دارم . بدون کلامی حرف کارت رو ازش گرفتم .

 

همون روز ، قدرت غروب میخواست با داداشش و دوستاش برن بیرون ... منم از فرصت استفاده کردم و به وکیله زنگ زدم . گفت باید حضوری برم .

 

با پارسا راهی دفتر وکیله شدیم .... دفتر که چه عرض کنم ، یه زیرزمین مسکونی رو دفتر خودش کرده بود .

کمی درباره شرایط زندگیم و دلایل طلاقم حرف زدیم و گفت با توجه به شرایطم میتونم پول حق الوکاله رو قسطی بعدا بدم ... خیلی خوشحال شدم و زیاد ازش تشکر کردم ...

در آخر هم گفت فردا صبح برم دادگاه و اون هم میاد که کارهای اولیه رو انجام بدیم ...

 

اون شب بهترین شب عمرم بود .......... یه عالمه حس خوب و امید به آینده توی قلبم داشتم !!!!

 

 

 

 

نظرات  (۳)

۲۴ مرداد ۰۲ ، ۱۲:۲۶ راسینآل نوشت

هیچی از آدم نمیمونه اون لحظه
هرچی عزت نفس داشتی دود میشه میره هوا 

پاسخ:
👍🏼 باهات موافقم

ولی بیا از یک زاویه ی دیگه بهش نگاه کنیم .... اگر اون شب قدرت اونکار رو نمیکرد و اینقدر صادقانه حرف نمیزد شاید تا امروز هم من توی اون منجلاب دست و پا میزدم

راننده تاکسیه وکیل بوده؟چه عجیب

پاسخ:
عجیب تر هم میشه ، این وکیل 2زاری
۲۴ مرداد ۰۲ ، ۱۶:۱۴ زری シ‌‌‌

بالاخره طلاقققققق

پاسخ:
در راه طلاق دخترررررررر 💃🏼

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی