خودتو دوست داشته باش

فراز و نشیب های زندگی یک زن ، همه چیز اینجا واقعیه 😉 من یک مادر ، یک طراح گرافیک و یک مربی رقص هستم

خودتو دوست داشته باش

فراز و نشیب های زندگی یک زن ، همه چیز اینجا واقعیه 😉 من یک مادر ، یک طراح گرافیک و یک مربی رقص هستم

خودتو دوست داشته باش
آخرین نظرات
  • ۴ شهریور ۰۲، ۱۲:۵۱ - 💕 دختر خوب 💕
    دمت گرم

چطور من شدم ؟ صفحه بیست و نهم

سه شنبه, ۲۷ تیر ۱۴۰۲، ۰۳:۱۵ ب.ظ

" صفحه بیست و نهم "

 

چند دقیقه همونجایی که بودم نشستم و به اتفاقی که افتاد فکر کردم ...

 

حرفی که شنیده بودم ، توی سرم تکرار میشد : " پس من چی ؟ "

این تن صدای آشنا و این جمله ای که انگار قبلا هم ، با همین صدا شنیده بودم ...

 

------------------------------------------

برام آشنا بود ولی چیزی به فکرم نمیرسید ... فقط مطمئن بودم که توهم نیست ... چون حسش کردم ، اون منو از پشت سر گرفته بود و واضح صداشو در گوشم شنیدم و حتی گرمی نفسش هنوزم روی پوستم حس میشد ....

با افکاری آشفته تر از قبل به همون جهنمی که ازش اومده بودم برگشتم ...

هنوز همه خواب بودن و چیزی تغییر نکرده بود . با خودم گفتم : اگه الان من مرده بودم  ،برای کدوم یکی از اینا مهم بود ؟ چی تغییر میکرد ؟!!!

بی سر و صدا رفتم کنار پسر کوچولوی خودم دراز کشیدم و با انگشت ، لپ گرد و سرخش رو نوازش کردم و گفتم : من هنوز پیشتم ....

.

.

.

چند روزی از اون ماجرا گذشت و رفتار قدرت مثل همیشه وقیحانه بود ....

 

یک شب ، خواب عجیبی دیدم ....

همون صدایی که نجاتم داده بود ... همون حس ... 

از خواب پریدم ... قلبم تند میزد ، اونقدر تند که به بقیه نگاه کردم که یوقت با صدای تپش قلب من از خواب بیدار نشده باشن ...

 

یادم اومد اون صدا رو کجا شنیده بودم ...

دقیقا همونجایی که هرگز بهش توجهی نداشتم ... 

 

...... اجازه بدید از اول براتون تعریف کنم ......

دقیقا یادم نیست از چه تاریخی ، فقط میدونم هنوز پارسا رو باردار نبودم و احتمالا 18 ساله بودم ...

 

من یک سری خواب میدیدم و توی اون خواب ها همیشه یک نفر یا در حال کمک کردن بهم بود و یا در حال آروم کردنم ...

ولی خب مثل همه ی آدم ها به این خواب ها توجهی نداشتم ....

این خواب ها بیشتر شبیه این بود که ناخودآگاهم بخواد حالم رو خوب کنه ... یعنی درد این زندگی سخت رو حتی شده توی خواب ، برام کمتر کنه .

..

ولی ...

اون روز  ،کنار اتوبان .......

خودش بود ... شک ندارم .... از توی رویاهام بیرون اومده بود و توی واقعیت هم نجاتم داد ...

(حتی الان که چندین سال از اون تاریخ میگذره ، قلبم از شدت هیجان داره تیر میکشه .....)

 

از اون روز به بعد  ،یه حسی در من شکل گرفت ...

حالا من برای اولین بار توی عمرم برای یک نفر مهم بود ...

ولی آخه اون کی بود ؟ ( من اسمش رو گذاشتم  ،آشنای دور )

شاید همون نیمه گمشده ایه که قراره یه روز پیداش بشه ... نمیدونستم قضیه از چه قراره ولی خب حالا به مرد توی خوابهام توجه میکردم و حالا همه چیز معنی تازه ای پیدا کرده بود ...

.

.

رفتار قدرت برام آزار دهنده نبود ... چون به این باور رسیده بودم که اون نیمه ی من نیست که بخواد عاشقم باشه یا نباشه ... 

تحمل همه چیز راحت تر بود ...

 

من قلبا به وجود آشنای دورم ایمان داشتم و دارم ....

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

نظرات  (۳)

۲۷ تیر ۰۲ ، ۱۴:۲۱ پروین صفری

😍آخیش یه نقطه ی امید توی زندگیت پیدا شد

اتفاقا منم وقتی ۱۷ سالم بود یه اتفاق مشابه برام افتاد 

امتحان زبان داشتم و توی پذیرایی خونه خواهرم طبق معمول شب رو به صبح میرسوندم(شب امتحان کلا درس میخونم) 

طرفای چهار یا چهار و نیم صبح بود که به خودم گفتم کمی روی کاناپه بخواب ساعت پنج صبح بیدار شو درس بخون. منم خوابم عمیق شده بود که یهو یه صدای به شدت بلند اومد 

تصوری که از اون صدا داشتم این بود که یه توپ شیشه ای محکم کوبیده شد روی عسلی بزرگ که به فاصله ی شصت سانتی از کاناپه قرار داشت عسلی هم از اینا بود که چوبین و قابش هم چوبیه ولی وسطش شیشه س

 

منم از خواب پریدم انتظار داشتم عسلی شکسته باشه اما هیچ چیزی نبود هیچ توپی چیزی که فکر کنی اطرافش ببینم هم وجود نداشت اما به ساعت نگاه کردم دقیقا روی پنج صبح بود

 

منم نشستم باقی درسمو خوندم. به جون عزیز ترین کسم اگه دروغ بگم🥲

پاسخ:
جالبه  ، من که شخصا به خواهایی که میبینم باور دارم
۲۹ تیر ۰۲ ، ۰۰:۳۱ سارا رحیمی

چقدر قشنگ تعریف میکنی 

پاسخ:
ممنونم که وقت میزاری و میخونی 🥰😍

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی