خودتو دوست داشته باش

فراز و نشیب های زندگی یک زن ، همه چیز اینجا واقعیه 😉 من یک مادر ، یک طراح گرافیک و یک مربی رقص هستم

خودتو دوست داشته باش

فراز و نشیب های زندگی یک زن ، همه چیز اینجا واقعیه 😉 من یک مادر ، یک طراح گرافیک و یک مربی رقص هستم

خودتو دوست داشته باش
آخرین نظرات
  • ۴ شهریور ۰۲، ۱۲:۵۱ - 💕 دختر خوب 💕
    دمت گرم

چطور من شدم ؟ صفحه سی و یکم

چهارشنبه, ۱۱ مرداد ۱۴۰۲، ۰۴:۵۰ ب.ظ

" صفحه سی و یکم "

 

دوماه از اجاره کردن خونه ی 20 متریمون میگذشت و قدرت با ماشین دوست باباش کار میکرد و کم کم داشت زندگیمون ، شکل یه زندگی معمولی رو به خودش میگرفت . اما یک تماس تلفنی دوباره قلب منو اعتمادم رو شکست .....

...

قدرت بعد ناهار رفت سرکار و من داشتم به پارسا که الان یکسالش بود شیر میدادم و براش قصه میگفتم که گوشی قدرت زنگ خورد . متوجه شدم گوشیش رو جا گذاشته ... اعتنا نکردم ولی بعد از چندبار تماس متوالی با خودم گفتم شاید کار واجبی باشه ...

شماره به اسم زری سیو شده بود .....

.

.

.

.

جواب دادم و صدای یک زن توی گوشی پیچید ..

- الو 

من - الو بفرمایید

- گوشی رو بده به محمد 

من - اشتباه گرفتی عزیزم ، ما اینجا محمد نداریم ...

 

تماس قطع شد ...

 

دوباره زنگ زد و جواب دادم ....

 

گفت صاحب این گوشی یه پراید سفید داره و خونشون سر پنجتنه ... مگه نه ؟

 

گفتم : آره ولی اسمش محمد نیست  ،حالا امرتون ؟

 

گفت دوست دختر قدرته ( که خودشو محمد معرفی کرده بود ) و میدونه که من خواهر بد ذاتشم 😑 و اینکه باباش همونیه که سر پنجتن آبگرمکن سازی داره ....

 

حوصله جنگ و جدال نداشتم .... خیلی هیستریک خندیدم و گفتم زری جوووون من زنشم و یک پسر یکساله هم داره .... اون ماشینم که سوارش میشی قرضیه و اون مغازه هم مال دوست باباشه ....

 

اونقدر حقیقت از حرفام پیدا بود که دختره ساکت شد .... شاید قلب اون هم شکست ... فقط گفتم : متاسفم اگر آرزوهاتو خراب کردم و قطع کردم ....

 

گوشی رو گذاشتم سرجاش و دوباره رفتم به پارسا شیردادم و نمیدونم کی خوابم برد .

 

یهو آنچنان ضربه ای به پهلوم وارد شد که حس کردم یه ماشین بهم زده .... شاید من وسط خیابون خوابیدم ؟!!!!!

 

چشم باز کردم ، غروب بود و چون خونه زیر زمینی بود ، حسابی تاریک بود و چیزی دیده نمیشد ... تا نشستم یه ضربه ی محکم دیگه خورد توی صورتم ...

 

چشمام به تاریکی عادت کرد و دیدم که قدرت بود با چشمای سرخ نگاهم میکرد و از عصبانیت میلرزید ...

گفت : سگ پدر ، تو گوه خوردی به تلفن من جواب دادی ... چرا اون حرفا رو زدی ؟ بیا زنگ بزن بگو دروغ گفتی ....

من- ؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟

موهامو گرفت توی مشتش ، خواستم جیغ بزنم ولی با دستام جلوی دهنم رو گرفتم ، چون نمیخواستم پارسا از خواب بیدار بشه و این صحنه رو ببینه ....

دو سه تا دیگه زد توی صورتم و رفت بیرون .....

 

نشستم همونجا که بودم .... گریه نکردم ....

هنوز متوجه نبودم قضیه چیه ؟ الان من کار اشتباه کردم یا اون ؟ الان من زیر قولم زدم یا اون ؟! الان من هرزه ام یا اون ؟

 

با خودم گفتم .... بسه هرچی تحمل کردم ... بسه هرچی فرصت دادم ... این زندگی هرگز درست نمیشه ...

گوشیمو برداشتم و زنگ زدم به بابام  ،تا صداشو شنیدم بغضم ترکید و با گریه گفتم : بابا بیا دنبالم منو ببر خونه ... تورو خدا زود بیا ...

 

راستش بابام خیلی زود اومد ....

 

ولی کاش هیچوقت زنگ نمیزدم ....

 

کاش هیچوقت نمیومد اونجا ....

 

اینطوری حداقل توی رویاهام ، بابامو یه کوه پشت خودم میدیدم ....

 

ولی افسوس که کار از کار گذشته بود .....

نظرات  (۶)

سلام به بانوی قوی و قشنگ خودم.

حالت چطوره؟ 

حسابی دلتنگت شده بودم.

وای چقدر غم انگیز. نامرد آخر سر هم کاسه کوزه ها رو سر تو شکست. الهییی

پاسخ:
سلام عزیزدل ،همراه همیشگی من 🥰

ببخشید درگیر برگزاری کلاس جدیدم بودم  ،نتونستم بیام اینجا ... 


راستش برای من رفتار بابام غم انگیزتر بود که فردا حتما درباره ش مینویسم 😞

سلام.

چقدر غم انگیز..

داستان مربوط به گذشته است؟

امیدوارم مربوط حال نباشه..

پاسخ:
سلام
آره این قسمتش مربوط به 11 سال قبله چون الان پسرم 12 سالشه 🥰
۱۱ مرداد ۰۲ ، ۱۸:۱۲ زری シ‌‌‌

ای بابا

چرا اسم من تو داستان بود عاخه ... اونم این قسمت

اینم شانس مایه .

پاسخ:
🤣 دورت بگردم 
زری داستان من هم دختر خوبی بود طفلک 
اون هم گول خورده بود

مردا همیشه ما زنا رو مقصر می دونن....

مخصوصا وقتی انتظار داری پشتت باشن پشتت رو خالی می کنن :))))))

 

واقعا مرد بودن یعنی این ؟ 

 

فکر نکنم  :)

پاسخ:
مشکل تربیت خانواده هاست 

به مردها ، معنی درست مرد بودن رو یاد ندادن و از مردی فقط غیرت و تعصب مضخرف و اشتباه رو یاد گرفتن

دستش بشکنه😪

پاسخ:
آره اتفاقا چند باری دستش شکسته 😅🤣
۱۲ مرداد ۰۲ ، ۱۰:۳۵ پروین صفری

شنیدی میگن توبه ی گرگ مرگه ؟

 

وقتی که همه چیزو ازدست داده بود که به دست و پات افتاده بود ، حالا که با پول مردم آلونک اجاره کرده باز برگشت به ذات خودش 

حرومزاده

پاسخ:
👍🏼 دقیقا

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی