خودتو دوست داشته باش

فراز و نشیب های زندگی یک زن ، همه چیز اینجا واقعیه 😉 من یک مادر ، یک طراح گرافیک و یک مربی رقص هستم

خودتو دوست داشته باش

فراز و نشیب های زندگی یک زن ، همه چیز اینجا واقعیه 😉 من یک مادر ، یک طراح گرافیک و یک مربی رقص هستم

خودتو دوست داشته باش
آخرین نظرات
  • ۴ شهریور ۰۲، ۱۲:۵۱ - 💕 دختر خوب 💕
    دمت گرم

۵ مطلب با موضوع «عید میشه» ثبت شده است

یهو یاد گذشته افتادم 

اون سالهایی که هر عید برام از زهر هم بدتر بود

دقیقا بخوام بگم از عید سال 87 تا عید سال 96 که 9 سال پیاپی میشه

 

هر سال بیشتر از قبل توی افسردگی خودم دست و پا میزدم و هر عید اینو بهم یادآوری میکرد که یک سال دیگه هم توی این منجلاب بودم

 

ولی از وقتی که تونستم به این درک برسم که فقط خودم میتونم خودم رو نجات بدم و کسی به کمکم نمیاد ، عید هام شکل دیگه ای شد 

از عید سال 97 تا به امروز هر سال که میگذره من قوی تر شدم و به اهدافم نزدیکتر 

 

بدون شک فقط خدا تونست سرنوشت منو خوب رقم بزنه و بهم لطف نشون داد و حالا من و پسرم بیصبرانه منتظر سال جدید و اتفاقات خوب و تازه ایم

 

عید تو چه شکلیه؟

۶ نظر موافقین ۶ مخالفین ۰ ۲۸ اسفند ۰۱ ، ۱۶:۱۱
ستاره برزنونی

اول اینکه چهارشنبه سوریتون مبارک 

دوم اینکه خوش گذشت؟ چیکارا کردین؟

 

سوم اینکه آقاااااا منو پارسا هم رفتیم آتیش بازی و با خودمون آبشار و کهکشان هفت شوت برده بودیم ...

ولی وقتی هفت شوت رو روشن کردیم ، فقط یک شوتش کار کرد و بقیه اش انگار نه انگار sad یعنی کلاهبرداری کرده بودن؟

 

تازه دو تا آبشار گرفته بودم که ، فقط یکیش روشن شد و اونیکی یه شعله کوچولو داشت و خاموش شد crying

 

من و پارسا هی به هم نگاه میکردیم و هی به وسایلی که بهمون انداخته بودن و یهو زدیم زیر خنده laugh

 

به طور کلی شب خوبی بود و چهارشنبه رو به در کردیم ، انشالله که غم و درد به در شده باشه و شادی و حال خوب بیاد توی زندگی هامونheart

۱ نظر موافقین ۴ مخالفین ۰ ۲۴ اسفند ۰۱ ، ۱۶:۵۰
ستاره برزنونی

وای که این عید از اون عیداست .

 

ولی من سعی میکنم قوی باشم .

 

انشالله که جمله ی : سالی که نکوست از بهارش پیداست ، غلط باشه .

 

از مسمومیت بچه ها توی مدارس هیچی نمیگم و دهنمو درباره اتفاقات بدی که توی کشورم افتاده میبندم . فقط و فقط اتفاقاتی که گریبان گیر خودم شده رو بهتون میگم .

 

توی فاصله ی کمتر از سه روز ، دو نفر از اقوام فوت شدن .

یک نفر تصادف کرده و توی بیمارستانه .

یک زن و مرد به همراه بچه ی پنج سالشون بخاطر شرایط مالی دست به خودکشی با گاز زدن که متاسفانه فقط بچه زنده مونده .

مچ پای من سر تمرین پیچ خورده و اجرایی که 6 ماه تمام براش تمرین کرده بودم روی هواست .

 

حقوقم رو دو ماهه ندادن و نمیدونم الان من باید برای کدوم دردم غمگین باشم . 

حالا بقیه چیزها برو نگم برات .

 

ولی سعی میکنم قوی باشم و ادامه بدم .

۳ نظر موافقین ۴ مخالفین ۰ ۲۰ اسفند ۰۱ ، ۱۴:۵۵
ستاره برزنونی

همیشه رسم بر این بوده که عید ، لباس نو تنمون باشه و تا جایی که میشه مسافرت بریم و ...

ولی دیشب که رفتیم با پارسا ( پسرم ) یه چرخی توی بازار بزنیم و خرید کنیم ، قیمت ها سر به فلک کشیده....

یعنی اونقدر گرون بود که پسر 11 ساله بهم گفت مامان ، لباس نو لازم ندارم ، همینها خوبه ...

 

حس شرمندگی بهم دست داد ... ده ساعت در هر روز دارم کار میکنم و آخرش نمیتونم لباس نو بخرم ؟ نه فقط بخاطر عید و لباس نو داشتن ، نه ... آخه لباساش کوچیک شدن دیگه ، هر چی نباشه توی سن رشده

 

دغدغه های یک آدم که مسئول یک زندگیه ، یکی و دوتا نیست . با این وضعیت گرونی حتی کوچکترین نیاز ها رو هم به راحتی نمیشه برآورده کرد ...

 

نمیدونم چیکار کنم ... راه حلی دارید ؟ یا مثلا مغازه ای که قیمت مناسب بده ( البته توی تهران باشه دیگه )

۵ نظر موافقین ۴ مخالفین ۰ ۱۶ اسفند ۰۱ ، ۱۰:۵۲
ستاره برزنونی

داره عید میشه و خونه ی ما هم ،مثل بقیه خونه ها نیاز داره تکونده بشه .

حالا منو ببین . بعد از 8 ساعت کار و دو ساعت تمرین زومبا ، تازه باید دستمال دست بگیرم و بیفتم به جون پنجره ها و دیوارها ...

 

همش هم همین نیست ، تا فی خالدون بخش های مختلف خونه باید تمیز شه .. والا بخدا اگر دست خودم بود اصلا اینکارا رو نمیکردم .

همون مرتب و تمیز باشه کافیه دیگه .... ماماااااااااان ولم کن

 

شما هم خونه تکونی میکنید؟

آقایون هم کمک میکنن بنظزتون ؟

۵ نظر موافقین ۳ مخالفین ۰ ۱۴ اسفند ۰۱ ، ۱۴:۲۹
ستاره برزنونی