خودتو دوست داشته باش

فراز و نشیب های زندگی یک زن ، همه چیز اینجا واقعیه 😉 من یک مادر ، یک طراح گرافیک و یک مربی رقص هستم

خودتو دوست داشته باش

فراز و نشیب های زندگی یک زن ، همه چیز اینجا واقعیه 😉 من یک مادر ، یک طراح گرافیک و یک مربی رقص هستم

خودتو دوست داشته باش
آخرین نظرات
  • ۴ شهریور ۰۲، ۱۲:۵۱ - 💕 دختر خوب 💕
    دمت گرم

چطور من شدم ؟ صفحه پانزدهم

سه شنبه, ۲۹ فروردين ۱۴۰۲، ۱۱:۲۴ ق.ظ

" صفحه پانزدهم "

 

با ترس و استرس رفتیم بیرون ، خیلی سرد بود و باد شدیدی میومد ، پس باز برگشتیم خونه و دور خودمون پتو پیچیدیم .

همه جا تاریک بود و حتی نمیشد جلو پامونو ببینیم ، یواش یواش از پله ها بالا رفتیم و در اتاقی که سمت چپ بود رو باز کردیم .( اگر یادتون باشه ، گفته بودم این طبقه بالای اون اتاق های ترسناکیه ی که به عنوان طویله ازش استفاده میشه ، مخروبه است و کسی ازشون استفاده خاصی نمیکنه )

 

خدای من ....

 

اون اونجا بود ... نمیدونم از کجا یه لحاف پیدا کرده بود و دور خودش پیچیده بود ، ما رو که دید از جاش بلند شد ...

 

--------------------------------------------

حتی ناراحت هم نبود ، بهم لبخند زدم و بهم گفت بلاخره اومدی ؟! و دندونهاش از شدت سرما بهم میخورد  ،جوری که من صدای دندونهاش رو میشنیدم .

 

یک نفر تا کجا میتونست  ،یک نفر رو دوست داشته باشه ؟ 

 

اونجا ، دقیقا همون شب ، قدرت برای من شکل دیگه ای شد ... اون بمن علاقه داشت و بهم اهمیت میداد پس حالا نوبت من بود .

دو سه ساعتی با هم حرف زدیم و برای اولین بار بغلم کرد ... هنوز آفتاب نزده بود که از اونجا رفت و من تا یکساعت بعد هم به راهی که ازش گذشته بود نگاه میکردم .

 

اون روز بیش از ده بار ، حرفهایی که زده بودیم و اتفاقی که افتاده بود رو تعریف کردم . میپرسی چرا ؟ چون همه ازم میپرسیدن و یکی یکی هم از راه میرسیدن .

 

تا دو روز فرصت نشد با قدرت حرف بزنم ، درگیر عروسی رفتن و کارهای دخترونه بودیم . ولی شبی که همه عروسی دعوت بودن و منو فرشته یه کاری کردیم 😅 ( حالا که فکرشو میکنم خیلی شیطون بودیمااااا )

 

اون با مهدی ( پسری که باهاش آشنا شده بود ) قرار گذاشت و باید منم میرفتم که حواسم به دور و بر باشه . دیگه نگم با چه شگردی ، بقیه رو پیچوندیم و کوچه پس کوچه های روستا رو رفتیم تا کسی تعقیبمون نکنه . ( توهم توطئه داشتیم بنظرم )

 

اینکار خیلی ریسک داشت چون توی کوچه قرار گذاشته بودن و اون جا هم همه همدیگه رو میشناسن ، ولی به هر شکلی بود به خیر گذشت و دوباره برگشتیم به عروسی که مثلا اتفاقی نیفتاده .

 

خیلی زود عید تموم داشت میشد و ما رفتیم مشهد خونه مامان بزرگ و بابابزرگم تا از اونجا بیایم تهران . توی مشهد  ، اون عکس 3 در 4 که قدرت از خودش بهم داده بود رو به عمه هام نشون دادم .

همشون گفتن خیلی خوشتیپه و خلاصه که ازش تعریف کردن و منم ماجرای شب بارونی رو بهشون گفتم .

 

ولی حواسمون نبود که عمو وسطیم ( عمو ابولفضلم ) داره حرفامونو میشنوه .

 

یهو آخر شب همه دور هم داشتیم میوه میخوردیم ( هر 4 تا عمو و هر 4 تا عمه ها ، بابا و بابابزرگ و بقیه هم بودن . ) عمو ابولفضلم شروع کرد شعر خوندن : 

 

قدرت خدا / هر چه که بی ندیده قدرتش آفریده / خورشید و ماه تابان / یه قدرت درخشان 😐

 

قلبم اومد توی دهنم  ، عمه هانیه و عمه آرزومم همینطور ... ولی بقیه زدن زیر خنده ... 

 

با ترس به عموم نگاه کردم که خندید و پاشد اومد کنارم نشست و دستشو انداخت دور گردنم و گونه ام رو بوسید . هیچی نگفت و منم حرفی نزدم ، دیگه نترسیدم و منم با بقیه گفتم و خندیدم .

 

ولی بعد از اون قضیه ، این شعر معروف شد و تا منو میدیدن برام میخوندنش و منم غش میکردم از خنده . ولی هیچ وقت اینو برای قدرت تعریف نکردم 🤣

 

اون شب نمیدونستم که این آخرین شبیه که همه دور هم جمع شدیم ، آخرین شبیه که از ته دلم خندیدم . نه فقط من  ،این آخرین شب برای همه ی افراد اون جمع صدق میکنه .

 

برگشتیم تهران و سرنوشت دیگه روی خوش بمن نشون نداد ...

 

نظرات  (۴)

😢

پاسخ:
😘

پس حسابی با اون کارش تحت تاثیر قرار گرفتی

پاسخ:
آره ، توی اون سن هرکسی جای من بود ، همینقدر تحت تاثیر قرار میگرفت

کاش میتونستم بگم انشالله خیر باشه ولی خب این خاطره است و همه چیز تموم شده رفته

پاسخ:
🥰 ممنونم 
۲۹ فروردين ۰۲ ، ۱۹:۱۰ راسینآل نوشت

از جایی که نخونده بودم خوندمت 
هورمون های نوجوونی داشته کار خودش رو میکرده :))
طفلی بهش گفتی دستتو میگیرم شیش ساعت اومده تو طویله نشسته :))
اون موقع ام که همه قدیمی ها پایه و دست بخیر بودن 
جالبه :دی

پاسخ:
توی طویله نه ، طبقه ی بالای طویله که البته اونجام سقفش ریخته بود یک خرابه بود تقریبا

حسش واقعا برام جالب و تکرار نشدنی بود 

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی