خودتو دوست داشته باش

فراز و نشیب های زندگی یک زن ، همه چیز اینجا واقعیه 😉 من یک مادر ، یک طراح گرافیک و یک مربی رقص هستم

خودتو دوست داشته باش

فراز و نشیب های زندگی یک زن ، همه چیز اینجا واقعیه 😉 من یک مادر ، یک طراح گرافیک و یک مربی رقص هستم

خودتو دوست داشته باش
آخرین نظرات
  • ۴ شهریور ۰۲، ۱۲:۵۱ - 💕 دختر خوب 💕
    دمت گرم

چطور من شدم ؟ صفحه دوم

سه شنبه, ۸ فروردين ۱۴۰۲، ۱۲:۳۹ ب.ظ

 " صفحه دوم "

 

توی مسیر رفتن به امام زاده ، کلی مسخره بازی در می آوردیم و میخندیدیم . کنار جاده کلی درخت بود و ما هم هر ده دقیقه که راه میرفتیم ، نیم ساعت زیر سایه ی درختها مینشستیم .

 ماشین هایی که ازکنارمون رد میشدن ، همه زائر های امام زاده بودن و از رفت و آمد هاشون مشخص بود الان اونجا خیلی خیلی شلوغه .

تا بخودمون اومدیم ، هوا داشت کم کم تاریک میشد و این خطرناک بود ، چون چند تا دختر بی دفاع وسط یه جاده بودیم که اطرافمون پر از درخت و کوه بود . گرگ و شغال هم که فراوون . ( منظورم گرگ و شغال واقعیه ، نه آدم های گرگ صفت )

پس از هزار سال بلاخره رسیدیم و ....

---------------------------------------------------------------------------------

از آخرین سربالایی که گذشتیم یکی صدا زد " اومدن ، بچه ها رسیدن "

زن داییم تا ما رو دید ، دمپاییش رو گرفت دستش و شروع کرد به کتک زدن بچه هاش ( من و دخترخاله هامو کاری نداشت ). همش چندتا جمله رو تکرار میکرد : " الان باید بیاین ؟" " این وقت اومدنه ؟" " کدوم گوری بودین ؟" " چه غلطی میکردین ؟" و ...

مامانم از راه رسید و جلو زن دایی م  رو گرفت . فرشته ( دختردایی م) گریه میکرد و منم گریه میکردم ، خیلی وحشت زده شده بودم . مامانم هر دو تا مونو بغل کرد و بعد بردمون توی خونه .

مامان من با همه ی مامان ها فرق داره . اون خیلی مهربونه و تا حالا هرگز منو کتک نزده ، من رفتم برای فرشته آب بیارم و تا رومو برگردونم خاله ام از راه رسید . چهره اش خندون بود ، اونم دقیقا مثل مامان منه .

خاله جونم خندید و به فرشته گفت :"بیا اینجا عمه جان، گریه نکن ، خودم پدرشو درمیارم که تو رو زده " و فرشته لبخند زد و اشکاش رو پاک کرد . فرشته یکسال از من بزرگتره و واقعا خیلی خوشگله و من قیافش رو دوست دارم ، چشم و ابروی مشکی ، پوست سبزه و دندون های خرگوشی . 

کم کم همه اومدن توی خونه و بی بی هم برامون از اون صندوقچه چوبی گوشه ی اتاق خوراکی آورد . کل سال خوراکی ها رو جمع میکرد تا وقتی که ما میایم ، همه دور هم باشیم و خوش بگذره .

من که اونقدر خوراکی خورده بودم ، باید میرفتم دستشویی ، ولی دستشویی های امام زاده واقعا ترسناک بود . فکر کن وسط کوهستان ، توی دل کوه رو کنده بودن و باید بیشتر از بیستا پله رو بری پایین که برسی به دستشویی .

دختر خاله بزرگ ام زهرا ، خواهرش زینب و فرشته با من اومدن که نترسم . زهرا از من 4سال بزرگتره و اون هم خیلی خوشگله ، اون دقیقا نقطه عکس فرشته است . چشمهای سبز و پوست روشن و موهای بور ، چهره اش رو خیلی مهربون نشون میداد . زینب هم شبیه خواهرشه و از من یکماه بزرگتره .

وقتی برمیگشتیم ، زهرا گفت بیاین یه چیزی نشونتون بدم و ما رو برد به یه اتاق دیگه . یک تلفن سبز رنگ اونجا بود و زهرا با ذوق اونو برداشت و شماره ی خونه ی خودشون که توی روستاست رو گرفت .

( تازه چند هفته است که به روستا خط تلفن اومده و همه ی مردم روستا ذوق دارن . راستش منم ذوق دارم چون ما هم که مشهد زندگی میکنیم ، تلفن نداریم . )

بعد از سومین بوق یکی از اونور خط جواب داد ، پسرخاله هادی بود ، منتطر بودم که ببینم زهرا با داداشش چیکار داره ولی اون توی گوشی فوت کرد ...

مزاحمی زنگ زده بود به خونه ی خودشون ، هادی دری وری میگفت و ما هم از اینور فوت میکردیم . کلی خندیم و خیلی خوشم اومد . قرار شد فردا که همه رفتن سر کار خودشون ، بیایم و به بقیه ی شماره ها تصادفی زنگ بزنیم و اذیتشون کنیم .

برگشتیم پیش مامان اینا که دیدیم تشک پهن کردن و برای خواب آماده شدن . برای ما پنج تا دختر هم یک لحاف انداخته بودن که همگی با هم روش بخوابیم . اول سر اینکه کی وسط بخوابه دعوامون شد ولی بعدش ، صلح کردیم و خوابیدیم .

من خیلی منتظر فردا و کاری که میخوایم انجام بدیم ، هستم .... من فقط 12 سالمه و اینکار برای هیجان انگیزه .

 

ولی ای کاش هرگز فردا نمیشد ، کاش هیچوقت اون گوشی تلفن رو بر نمیداشتم ... کاش پیش بابام میموندم و نمی اومدم روستا ....

 

 

 

 

نظرات  (۲)

دستمریزاد .‌‌‌.. 

ادامه شو بنویس که ی خواننده پر و پا قرص داری 🦁

پاسخ:
ممنونم از حمایت و انرژی مثبتت 
حتما این کار رو میکنم 🙏🏼💕

خوب شد بلاگت رو پیدا کردم ، خیلی از داستانهای واقعی خوشم میاد

پاسخ:
خوشحالم که اینجایید 😍

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی