خودتو دوست داشته باش

فراز و نشیب های زندگی یک زن ، همه چیز اینجا واقعیه 😉 من یک مادر ، یک طراح گرافیک و یک مربی رقص هستم

خودتو دوست داشته باش

فراز و نشیب های زندگی یک زن ، همه چیز اینجا واقعیه 😉 من یک مادر ، یک طراح گرافیک و یک مربی رقص هستم

خودتو دوست داشته باش
آخرین نظرات
  • ۴ شهریور ۰۲، ۱۲:۵۱ - 💕 دختر خوب 💕
    دمت گرم

۱۴ مطلب در مرداد ۱۴۰۲ ثبت شده است

" صفحه سی و چهارم "

 

چند روزی با حالت تهوع و سردرد گذشت ... 

از روز دعوا با قدرت دیگه با هم حرف نزده بودیم و فقط اکرم ( خواهرشوهر وسطی ) به دیدنم میومد  . خیلی دختر خوبی بود و خیلی منو درک میکرد  ،بنظرم اون و شوهرش یوسف تنها کسایی بودن که میدونستن اونی که این وسط داره زجر میکشه فقط و فقط منم ....

۵ نظر موافقین ۴ مخالفین ۰ ۱۵ مرداد ۰۲ ، ۱۳:۱۵
ستاره برزنونی

" صفحه سی و سوم "

 

بابام جوری با قدرت حرف زد که کم مونده بود ازش تشکر کنه بخاطر رفتار زشت و خیانت علنی که انجام داده بود ...

بابا بدون اینکه دوباره برگرده توی خونه بیرون رفت و چند دقیقه بعد هم قدرت رفت . زن صاحب خونه اومد توی خونه و منی که در حال گریه بودم رو دلداری داد و تقریبا اون هم حرفهای بابا رو تکرار کرد .

در واقع همه جوری رفتار کردن که انگار مقصر صد در صد منم و اشتباه از من بوده .

۸ نظر موافقین ۶ مخالفین ۰ ۱۴ مرداد ۰۲ ، ۱۲:۵۴
ستاره برزنونی

" صفحه سی و دوم "

 

تا وقتی که بابام از راه برسه من چمدونم رو بستم و لباسهای پارسا رو تنش کرده بودم و آماده ی رهایی از این زندگی جهنمی ....

 

انگار همین دیروز بود ...

انگار دوباره الان داره همه ی اون صحنه ها برام تکرار میشه ...

 

صدای زنگ در ، توی حیاط پیچید ، از پنجره ی کوچیکی که به سقف چسبیده بود ، توی حیاط رو نگاه کردم و بابام وارد شد . داشت لبخند میزد ... با قدرت دست داد و با هم شروع کردن به خندیدن ... صاحب خونه و زنش هم توی حیاط نشسته بودن ... 

۵ نظر موافقین ۴ مخالفین ۰ ۱۲ مرداد ۰۲ ، ۱۰:۲۶
ستاره برزنونی

" صفحه سی و یکم "

 

دوماه از اجاره کردن خونه ی 20 متریمون میگذشت و قدرت با ماشین دوست باباش کار میکرد و کم کم داشت زندگیمون ، شکل یه زندگی معمولی رو به خودش میگرفت . اما یک تماس تلفنی دوباره قلب منو اعتمادم رو شکست .....

...

قدرت بعد ناهار رفت سرکار و من داشتم به پارسا که الان یکسالش بود شیر میدادم و براش قصه میگفتم که گوشی قدرت زنگ خورد . متوجه شدم گوشیش رو جا گذاشته ... اعتنا نکردم ولی بعد از چندبار تماس متوالی با خودم گفتم شاید کار واجبی باشه ...

شماره به اسم زری سیو شده بود .....

۶ نظر موافقین ۵ مخالفین ۰ ۱۱ مرداد ۰۲ ، ۱۶:۵۰
ستاره برزنونی