خودتو دوست داشته باش

فراز و نشیب های زندگی یک زن ، همه چیز اینجا واقعیه 😉 من یک مادر ، یک طراح گرافیک و یک مربی رقص هستم

خودتو دوست داشته باش

فراز و نشیب های زندگی یک زن ، همه چیز اینجا واقعیه 😉 من یک مادر ، یک طراح گرافیک و یک مربی رقص هستم

خودتو دوست داشته باش
آخرین نظرات
  • ۴ شهریور ۰۲، ۱۲:۵۱ - 💕 دختر خوب 💕
    دمت گرم

۲ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «شرمندگی» ثبت شده است

" صفحه یک "

 

میدونم باید از کجا شروع کنم ، میدونم همه چیز از کجا شروع شد .

اجازه بدید به رسم قدیم بگم ، یکی بود یکی نبود ، غیر از خدای مهربون هیچ کس نبود .

----------------------------------------------------------------

صدا زدم ، مامان ... من نمیتونم کفش سفیدامو پیدا کنم ، تو ندیدیشون ؟

مامان : نه ندیدم ، ولش کن یک چیز دیگه بپوش الان مینی بوس میره و جا میمونیم .

با خودم گفتم " ای بابا ، من اونا رو میخواستم خب ، الان چی بپوشم که خوب باشه ؟ " بیخیال شدم و همون اولین کفشی که دم دستم بود رو پوشیدم . داد زدم ، من حاضرم ، ساک رو ببرم ؟

۱ نظر موافقین ۳ مخالفین ۰ ۰۷ فروردين ۰۲ ، ۱۲:۰۱
ستاره برزنونی

همیشه رسم بر این بوده که عید ، لباس نو تنمون باشه و تا جایی که میشه مسافرت بریم و ...

ولی دیشب که رفتیم با پارسا ( پسرم ) یه چرخی توی بازار بزنیم و خرید کنیم ، قیمت ها سر به فلک کشیده....

یعنی اونقدر گرون بود که پسر 11 ساله بهم گفت مامان ، لباس نو لازم ندارم ، همینها خوبه ...

 

حس شرمندگی بهم دست داد ... ده ساعت در هر روز دارم کار میکنم و آخرش نمیتونم لباس نو بخرم ؟ نه فقط بخاطر عید و لباس نو داشتن ، نه ... آخه لباساش کوچیک شدن دیگه ، هر چی نباشه توی سن رشده

 

دغدغه های یک آدم که مسئول یک زندگیه ، یکی و دوتا نیست . با این وضعیت گرونی حتی کوچکترین نیاز ها رو هم به راحتی نمیشه برآورده کرد ...

 

نمیدونم چیکار کنم ... راه حلی دارید ؟ یا مثلا مغازه ای که قیمت مناسب بده ( البته توی تهران باشه دیگه )

۵ نظر موافقین ۴ مخالفین ۰ ۱۶ اسفند ۰۱ ، ۱۰:۵۲
ستاره برزنونی