" صفحه سی و چهارم "
چند روزی با حالت تهوع و سردرد گذشت ...
از روز دعوا با قدرت دیگه با هم حرف نزده بودیم و فقط اکرم ( خواهرشوهر وسطی ) به دیدنم میومد . خیلی دختر خوبی بود و خیلی منو درک میکرد ،بنظرم اون و شوهرش یوسف تنها کسایی بودن که میدونستن اونی که این وسط داره زجر میکشه فقط و فقط منم ....