خودتو دوست داشته باش

فراز و نشیب های زندگی یک زن ، همه چیز اینجا واقعیه 😉 من یک مادر ، یک طراح گرافیک و یک مربی رقص هستم

خودتو دوست داشته باش

فراز و نشیب های زندگی یک زن ، همه چیز اینجا واقعیه 😉 من یک مادر ، یک طراح گرافیک و یک مربی رقص هستم

خودتو دوست داشته باش
آخرین نظرات
  • ۴ شهریور ۰۲، ۱۲:۵۱ - 💕 دختر خوب 💕
    دمت گرم

۱ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «خاطرات دروغ» ثبت شده است

" صفحه نوزدهم "

 

هنوز یک هفته هم از شروع زندگی مشترکمون نگذشته بود که ، رضا ( برادرشوهرم ) بهم سیلی زد ...!

اونم فقط سر اینکه لباسای کثیفش رو در نیاورده بود و منم با لبخند چندبار ازش خواستم اینکارو بکنه تا فرش و ملافه کثیف نشه و یهو گوشم زنگ زد ...!

الانم که یادش میفتم از اون حجم بیشعوری حالت تهوع میگیرم ...!

به قدرت نگاه کردم که حرفی نمیزد و تلویزیون نگاه میکرد ، انگار اونجا نبود و انگار اتفاقی نیفتاده بود . برای اولین بار قلبم شکست و این خیلی درد داشت . چادرمو سر کردم و رفتم امام زاده ای که دو دقیقه با خونمون فاصله داشت .

چسبیدم به ضریح و تا میتونستم گریه کردم ، دلم میخواست برم به بابام بگم که اون منو زده ... منو زده ، منی که حتی یکبار هم روش دست بلند نکردی ...!!! باید میرفتم و بهش میگفتم ... ولی چرا اینکارو نکردم ؟!

۵ نظر موافقین ۴ مخالفین ۰ ۰۵ ارديبهشت ۰۲ ، ۱۰:۵۷
ستاره برزنونی